سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سلام. پست امروزکالمه خیلی جالبی بین دو دوسته. ترجیح میدم بدون هیچ مقدمه ای خودتون پست رو بخونید و روی هر جمله فکر کنید.....

فقط با عرض معذرت به خاطر طولانی بودن در دو پست خلاصه شد.
** سلام، شنیدم داری می ری سفر، کجا به سلامتی؟
*سلام، آره، از کی شنیدی؟
** چه فرقی می کنه، خبرا زود می رسه! حالا کجا میری، نمی شه ماهام بیایم.
*چرا نمیشه، داریم می ریم طرفای جنوب،
** چه خوب.... می گن آب و هوای جنوب توی این فصل سال خوبه، لنج سواری و از این حرفها دیگه ها....؟؟؟
*(با یه لبخند) خب آره، هواش بد نیست. ولی سفر ما...
** رفیق بی معرفت شدی ها، بابا یه خبرم به ما می دادی. حالا با کی می خوای بری؟
*اردویی می ریم، با بچه ها!
** ای بابا حوصله داری ها.... کی سوار اتوبوس میشه. اگه منو هم تو جمع رفقا بپذیری ماشین میارم و بریم کیف و حال... سیستم روش نصب کردم باقلوا، صداش تا 10 کیلومتری میره... اینجوری راحت تره، هر جا هم میلت بکشه می زنی کنار و بساط کباب و .... چی می گی؟
*من به بچه ها قول دادم. داریم با هم میریم.
** مگه من گفتم با بچه ها نریم. اصلا مگه دوستای دانشگات نیستن؟
*چرا!
**خب من اکثرنشون رو می شناسم. 7 نفر بیشتر می شین؟
*آره
**آره؟؟؟!!!!! بابا فک کنم باید بریم یه ماشین ون دست و پا کنیم. تو ون که دیگه جاشون می شه؟
*نه
**نه؟؟!!! داری اذیت می کنی ها!!!
*ای بابا، چه اذیتی! دوستای من 36،37 نفرن و غیر از اتوبوس توی هیچ ماشین دیگه ای جاشون نمیشه
** پس بگو دارم می پیچونمت که نیای، چرا لقمه رو دور سرت می چرخونی برادر من!!!
*من کی همچین حرفی زدم. تو اصلا به من مهلت دادی. اردوی ما اردوی راهیان نور جبهه های جنوب کشوره که از طرف بسیج دانشجویی تدارک دیده شده و ما هم جزءشون هستیم. شمام اگه بیای قدمت روی چشم
**ای بابا، اینو از اول بگو
*مگه مهلت دادی تو؟؟!!!
** سکوت.....
*چرا ساکت شدی؟؟؟
** میگما حوصله داری توام، میری اونجا چیکار.؟؟ اونجا چی داره اصلا غیر یه مشت خاک، خب تو کوچه و خیابون و کوه هم پر خاکه، توی اون گرما، اونم اردویی.... واقعا گاهی اوقات به عقلت شک می کنم
*(باخنده) عقل می گفت که دل مسکن و ماوای من است                            عشق خندید که یا جای تو یا جای من است
** منظور؟؟
*اونجا فقط خاک نیست. اونجا یه دنیایی که فقط باید بیای و ببینی
** خب جنابعالی پارسال رفتی و دیدی، چی عایدت شد؟
*خیلی چیزا
** یکیش رو بگو
*آدم شدم
**هه! مگه آدم نبودی؟
*می دونی، اونجا از دنیا بریده می شی. نمی دونم اونجا چی داره که دل کندن ازش مثل بالا رفتن از کوه قاف سخته. پارسال بار اولم بود. خام بودم و نمی فهمیدم ولی امسال میدونم دارم میرم کجا. می دونم به بهشت دعوت شدم
**تا اونجایی که ما شنیدیم گفتن بهشت نهرهای روان دارد و درختان سر به فلک کشیده و ... اینجا که فقط خاکه! لابد بهشت خاکی
*بستگی داره بهشت رو توی چی ببینی؟؟؟
**لااقل بهشت رو توی یه مشت خاک نمی بینم که دو دهه پیش یه عده رفتن و جنگیدن و تمومم شد.
*جنگیدن و تموم شد؟؟؟
** خب آره دیگه.
*هیچ می دونی اونایی که اون موقع رفتن و جونشون رو به خاطر امروز من و تو دادن چقدر از الان سن من و تو جوون تر بودن؟؟؟ هیچ می دونی اونا هم آرزوهایی داشتن، هیچ می دونی خیلی هاشون هنوز بچه تازه به دنیا اومده شون رو ندیده بودن، خیلی هاشون نوعروس دو روزه شون رو جا گذاشته بودن؟ می دونی....
**ای بابا، همه ی این حرفها رو از بس شنیدم از برم، می خواستن نرن، کی مجبورشون کرده بود؟؟؟
*اگه اونا نمی رفتن، مطمئنی تو الان اینجا بودی؟ مطمئنی توی این آرامش بودی؟
**بی خیال بابا، تو برو خوش باش، شاید رفتی رو مین و یه جانباز 30،40 درصد شدی و راحت رفتی ارشدت رو هم گرفتی(خنده بلند)
*اونا بدون هیچ چشم داشتی رفتن. خیلی هاشون اول و دوم دبیرستان بودن، خیلی هاشون شبانه درس خوندن. چرا؟ به خاطر اینکه لذت جهادی رو که خدا توی قرآن فرموده از دست ندن. به خاطر اینکه شنیده بودن اگر می خوان به حسین شهید(ع) اقتدا کنن برن و توی کربلای ایران جهاد کنند تا علی اکبر وار شهید بشن. اون موقع که به اونا کاردانی و کارشناسی نمی دادن؟؟؟؟
**چه فرقی می کنه الان به بچه هاشون می دن، به جانبازا می دن، می دونی توی دانشگاهها چقدر سهمیه ای داریم؟؟
*بهتره اینجوری بگیم، می دونی چقدر توی اون سال ها ما شهید دادیم؟؟؟؟
**سکوت....
*به خدای احد و واحد که تموم سهمیه های دانشگاه رو به یه فرزند شهید بدن ارزش یه بار بابا رو صدا کردن و جواب شنیدن رو نداره
** اما خیلی از بچه های شهید...




هیئت تحریریه وصال شهدا ::: شنبه 89 فروردین 7::: ساعت 4:58 عصر
صلوات نذر لاله های شهید :
صلوات