بسم رب الشهدا و الصدیقین
درخانواده ای مذهبی قدم بر این کره خاکی نهاد و او را "حشمت نامیدند" .هیچ کس نمی تونست حشمت و جلال و شکوه و عظمت و بزرگی روح و سلحشوری و یکه تازی او را در آن روز پیش بینی کند .از همان دوران نوجوانی ،رفتار متین و علاقه اش به مسائل مذهبی و رعایت احکام اسلامی دربین همه زبان زد و مورد علاقه همگان بود.از همان دوران از رژیم طاغوت متنفر بود و علاقه شدیدی به حضرت امام (ره) و مبارزه با ظلم داشت .با برادران و خویشاوندان و دوستان انقلابی ،در نشر پیام ها و نوارهای سخنرانی امام (ره) و تظاهرات انقلابی بر علیه رژیم ستم شاهی فعالانه شرکت داشت .
در دوران تحصیل نمونه یک دانش آموز ممتاز و درسخوان و مومن و مخلص بود. در نمازهای جمعه و جماعات و مراسم دعاها فعالانه شرکت می کرد و همه به عنوان یک الگو به او و حرف ها و عملش اعتقاد داشتند. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و ا توجه به اینکه تحصیلات دبیرستانی را با معدل ممتاز تمام کردندو در دانشگاه به عنوان دانشجوی ممتاز در رشته شیمی پذیرفته شدند، ولی دفاع مقدس با فرماندهی حضرت امام خمینی (ره) را در اولویت قرار دادند و از همان اغاز حضور در جبهه به عنوان یک فرمانده لایق شناخته شد و در کنار رزمندگان دیگر ،حماسه ها خلق نمود.
او عارفی به تمام معنا بود، از این دنیا رها شده بود و دنیا را همچون پلی برای رسیدن به خانه ابدی و قرارگاه همیشگی آخرت می یافت.برای دعاهای توسل ،کمیل،عاشورا و ذکر مصائب اهل بیت (علیهم السلام ) اهمیت خاصی قائل بود و بر خواندن دعای عهد در هر صبح تاکید و اصرار داشت. به زیارت ائمه اطهار (ع) عشق و علاقه عجیبی داشت.دائم الوضو و دائم الذکر بود .کم می خندید و با وقار ومتانت بود .شوخی می کرد اما جایی که باید جدی باشد ،بسیار جدی بود .از غیبت به شدت دوری می جست و کسی جلوی او نمی توانست غیبت کند. با قرآن مانوس بود و همیشه مفاتیح کوچکی همراهش بود.
در عملیات های بدر،نصر،فتح،قادر،ظفر،شلمچه ، عاشورا،والفجرها ،کربلاها و.... ،در ارتفاعات سر به فلک کشیده غرب و رمل های سوزان جنوب و آبهای نیلگون دزفول،کارون،کرخه،اروند،سیروان،شط العرب،خلیج فارس و هورهای جزیره مجنون ،جزیره مینو،ام القصر ،ام الرصاص ،ام الطویل ،بصره،فاو و..... شرکت موثر داشت.
....در والفجر 9 مجروح شد ولی همچنان به رزم بی نظیر خود ادامه داد.وقتی در شلمچه او را در هاله ای از نور کنار خاکریز به دعا و ناله و زاری دیدیم ،لحظات گریه های عاشقانه اش ما را به تضرع وا داشت .در عملیات کربلای 5 با اینکه خواهرزاده اش (شهید بلال "علی اشرف" سلیمانی ) در فاصله یکی دو قدمی او، جلوی چشمش مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید ،ثابت قدم و استوار به رزم خود ادامه داد .
وقتی در کربلای 5 در نهر جاسم ،آتش پاتک دشمن ،رزمندگان عمل کننده تیپ نبی اکرم (ص) و لشگر نصر خراسان را زمین گیر کرده بود ،شهید امینی ،تنهایی از کانال و خاکریز خارج شد و شجاعانه و ماهرانه به دل دشمن زد و فرمانده عالی نیروهای بعثی را شناسایی نمود و او را به هلاکت رساند که این حرکت دلیرانه آقا حشمت باعث شد که آرایش نیروهای دشمن به هم بریزد و با دادن تلفات زیادی ،عقب نشینی کند و باعث پیشروی رزمندگان اسلام گردید ،که این خاطره و خاطره های دیگر شهید حشمت تا ابد بر پیشانی شلمچه خواهد درخشید !
هرگاه در کارون و دزفول و مجنون و سردشت و... بر می خواستیم و بستر خالی او را مشاهده می کردیم ، می دیدیم کناری ایستاده بود و در پناه تاریکی و سکوت آن ارام نماز می خواند و نیایش می کرد و در سجده های طولانی اش حلاوت مناجات را می چشید .می فهمیدیم که او رفتنی است و به این دنیا تعلق ندارد ......
وقتی در غروب جمعه متصل به شب عملیات نصر 7 ، در ابهای سرد رودخانه سردشت غسل شهادت انجام داد ، بر ما ثابت شد که او مهاجر است و جای او در این دنیا نیست ....
و بالاخره چهاردهم مرداد ماه 1366 مصادف با عید قربان خبری همچون بمب در میان رزمندگان و اشنایان پیچید .....و همه گیج و حیران و متحیر منتظر صحت و سقم این خبر بودند ....فرمانده شجاع و سلحشور و خستگی ناپذیر سرنوشت نامعلومی پیدا کرده و جاوید الاثر شده است !!
او روز قبل از عملیات نصر 7 هنگامی که خبر می رسد گردان حمزه سید الشهدا شب اول وارد عمل نمی شود ،نگران و بی قرار خود را به گردان های خط شکن می رساند ....و با گردان خیبر از تیپ نبی اکرم (ص) وارد عملیات می شود و مثل عملیات های قبلی جلوتر از همه و با بچه های اطلاعات عملیات حرکت می کند و ضمن درگیری تن به تن با نیروهای بعثی موفق می شود با نارنجک ،سنگر تیربار دوشکای دشمن را منهدم کند ....که در ادامه نبرد تن به تن بعضی ها می گفتند که او را دیدیم که مجروح شده بود و داشت پیشروی می کرد و بعضی ها می گفتند که خیلی جلوتر از بقیه مجروح و شهید شده و خیلی ها می گفتند که مجروح شده و ..... ولی هیچ چیز مشخص نبود ، نه شهادت ،نه اسارت ،فقط همین را گفتند که جاوید الاثر شده است .....
و این هجران 13 سال طول کشید تا اینکه مادر و یکی از بستگان نزدیک شهید خواب می بینند که اقا حشمت نجات پیدا کرده است و به زیارت امام رضا (ع) رفته است و موج خوشحالی و امیدواری....
ولی چند روز بعد خبر رسید که کاروانی از شهدا قرار است از شلمچه به مشهدالرضا (ع) حرکت کند ، لذا با این خبر دل توی دل ها نماند ....و خبر دادند که پیکر مطهر سردار سرافراز و فرمانده دلیر و عارف مخلص "آقا حشمت الله امینی" با کاروان شهدا از شلمچه به میثاق فرزند خمینی کبیر (ره) و رهبر و مولایمان حضرت آیت الله خامنه ای و زیارت حرم مطهر ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) می روند....
با این خبر دل ها اتش گرفت ،چون آقا حشمت الله با کاروان خاصان ،بعد از سال ها هجران ،خونین بال به جمع دوستداران پیوستند ......
نویسنده : ی . باباخانی (با تلخیص)
**شادی روح همه شهدا بخصوص شهید " حشمت الله امینی " صلوات **